مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
و عمر٬شیشه ی عطر است!پس نمیماند
پرنده تا ابد در قفس نمیماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمیماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمیماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمیماند
"فاضل نظری"
.............................................
دوستی حس لطیفی است
نگهش خواهم داشت
چه تو نزدیک باشی چه دور...
.............................................
صبرت که تمام شد نرو
معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود....